Ballad، نه اون بلد، بلکه اون بلد، به معنای یه شعر کوتاه از یه داستانه.
و این هم یه داستانه:
Don't tell me I'm lost
نگو که من از بین رفته ام
If I don't seem to sure what to do
اگر نمیدانم چکار باید بکنم
There's a fire in my head
آتشی در سرم است
And i'm blinded by all i can't see
و همه آنچه که نمی بینم کورم کرده است
Dancing to nowhere
به ناکجا میرقصم
I'm losing my head and I'm
عقلم را از دست داده ام
And the man at the bar
و آن مرد در کافه
Looked like all that he needed was gone
به نظر می آمد که آنچه نیاز داشته است همه از بین رفته بود
Sister, I've lost all the feeling
خواهر من تمام حسم را از دست داده ام
I'm lost and I'm sold, I lay down beside you
من از بین رفته ام و فروخته شدم، من کنارت دراز می کشم
Sister, I'm blinded
خواهر من کور شده ام
It's only my eyes I've sold them before
تنها چشمانم است که قبلا آن ها را فروخته ام
The man said the drink in his hand
آن مرد گفت که نوشیدنی در دستش
Would be all he required
همه آنچه نیاز دارد خواهد بود
And it seemed much the same
و تقریبا به همان شکل بود
When he pointed a gun at his head
زمانی که سر تفنگ را به سرش برد،
Filled it with lead
و آن را با سرب پر کرد
It made so much noise
و چنان صدایی ایجاد کرد
That i checked out of mine yeah
که من به خودم آمدم و بله
Blood on my face
خون بروی صورتم
And the words of a stranger on my mind
و کلمات یک غریبه در ذهنم
درباره این سایت